جوک 11

دیشب اعصابم خورد بود تو اتاقم نشسته بودم مامانم هی صدام میزد.
داد زدم گفتم چیه؟
گفت چیکار میکنی که نمیایی بیرون؟
گفتم حتما دارم یه گوهی میخورم دیگه! اَه!

گفت:خودتو سیر نکنی! شام حاضره(surprised)


***********

درسته که یوز ایرانی در حال انقراضه...
اما پفیوز ایرانی شدیدا در حال افزایشه!!!


***********

عرض شود که
دیشب نرفتم خونه . . .
صبح که رفتم مامانم گفت : دیشب کجا بودی ؟
گفتم : خونه دوستم !
برداشت به ده تا از دوستام زنگ زد ؛ خدا خیرشون بده ، هشت تاش گفتن : دیشب خونه ما بوده !
دوتاشونم گفتن الان اینجاست ولی خوابه بیدار شد میگم بهتون زنگ بزنه 
------------------------------------------
رفته بودم قصابی ، خیلی هم شلوغ بود …
قصابه گوشت هر کی آماده میشد اینجوری صداش میزد : گوساله کی بود ؟ گوسفند بیا اینجا
به من گفت : تو گوسفندی ؟
مونده بودم چی بگم با لُکنت گفتم : نَــ....نَــــ...نَــه مــــن گاووووم !
------------------------------------------
امروز داشتم با عابربانک کارت به کارت میکردم یه آقایی پشت سرم بود تا رفتم کلید تایید رو بزنم دیدم میگه آقا نزن به جای 6 ، 9رو زدی. الان افتخار میکنم به همچین هموطنایی.
------------------------------------------
رفتم عسل بخرم فروشنده میگه عسل خوب داریم ۷۵ تومن
خوانسار هم هست ۵۷ تومن
عسل ۳ تومنی و ۵ تومنی هم داریم …
فک کنم اون آخریا دیگه آزمایش ادرار زنبور بوده !
------------------------------------------

سخنی زیبا از پائولو کوییلو


انسان ها به شیوه هندیان بر سطح زمین راه میروند، با یک سبد در جلو و یک سبد در پشت.
در سبد جلو، صفات نیک خود را میگذاریم. در سبد پشتی، عیب های خود را نگه میداریم.
به همین دلیل در طول زندگی، چشمانمان فقط صفات نیک خودمان را می بیند و عیوب همسفری که جلوی ما حرکت میکند!!
بدین گونه است که درباره خود بهتر از او داوری می کنیم. غافل از آنکه، نفر پشت سری ما هم به همین شیوه درباره ما می اندیشد ... ‌

بازی روزگار


بازی روزگار نوشته ای از دکتر حسابی


بازی روزگار را نمی فهمم! من تو را دوست می دارم... تو دیگری را... دیگری مرا... و همه ما تنهاییم ... ؛
داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند، این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند. همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم. انسان عاشق زیبایی نمی شود، بلکه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست!؛
انسان های بزرگ دو دل دارند: دلی که درد می کشد و پنهان است، دلی که میخندد و آشکار است. همه دوست دارند که به بهشت بروند، ولی کسی دوست ندارد که بمیرد. عشق مانند نواختن پیانو است، ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری، سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی. دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم. ‏‏اگر انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود می شود. عشق در لحظه پدید می آید. دوست داشتن در امتداد زمان. و این اساسی
ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است.