♔ماندن به پای تو فایده نداشت...
✋ رفتم...✋
♔دیدی چه خوب ترک کردنت را بلدم...؟؟؟
♔خواستم دوستت داشته باشم اما نفهمیدی...
??تماشا می کنم...
♔میخواهم ببینم انهایی که دورت را شلوغ کردند مثل من پشتت هستن؟؟
♔تو را انقدر که من می خواستم می خواهند؟؟؟
♔ولی به همان شلوغی دورت قسم...
??پشتت خالیست...??
☜به حرفایم خواهی رسید...☞
♔اما دیگر قصه من و تو تمام شد...
??حال یک زندگی جدید ساخته ام... ??
??یک زندگی بدون تو....??
قدیمی ها، یادشون هست که شنبه شب ها، سریال اوشین (سالهای دور از خانه) رو با تلویزیون سیاه و سفید نگاه می کردیم.
یادش بخیر
دیدند کفش ندارم برایم پاپوش دوختند , دیدند سرما میخورم سرم کلاه گذاشتند و چون برایم تنگ بود کلاه گشادتری و دیدند هوا گرم شد , پس کلاهم را برداشتند و چون دیدند لباسم کهنه و پاره است به من وصله چسباندند و چون از رفتارم فهمیدند که سواد ندارم محبت کردند و حسابم را رسیدند . خواستم در این مهربانکده خانه بسازم ، نانم را آجر کردند گفتند کلبه بساز . . . . .
روزگار جالبیست،مرغمان تخم نمی گذارد ولی هر روز گاومان می زاید!
( زنده یاد حسین پناهی).