نیمکت (عکس و فیلم )
نیمکت (عکس و فیلم )

نیمکت (عکس و فیلم )

سخنی زیبا از پائولو کوییلو

سخنی زیبا از پائولو کوییلو

انسان ها به شیوه هندیان بر سطح زمین راه میروند، با یک سبد در جلو و یک سبد در پشت.
در سبد جلو، صفات نیک خود را میگذاریم. در سبد پشتی، عیب های خود را نگه میداریم.
به همین دلیل در طول زندگی، چشمانمان فقط صفات نیک خودمان را می بیند و عیوب همسفری که جلوی ما حرکت میکند!!
بدین گونه است که درباره خود بهتر از او داوری می کنیم. غافل از آنکه، نفر پشت سری ما هم به همین شیوه درباره ما می اندیشد ... ‌

تفاوت آدمها و انسانها

آدم‌ها فقط زندگی می‌کنند

انسان‌ها زیبا زندگی می‌کنند...

آدم‌ها می‌شنوند
انسان‌ها گوش می‌دهند...

آدم‌ها می‌بینند
انسان‌ها عاشقانه تماشا می‌کنند...

آدم‌ها در فکر خودشان هستند
انسان‌ها به دیگران هم فکر می‌کنند...

آدم‌ها می‌خواهند فقط دل خودشان شاد باشد
انسان‌ها می‌خواهند دل دیگران هم شاد باشد...

آدم‌ها، اسم اشرف مخلوقات را دارند…
انسان‌ها اعمال اشرف مخلوقات را هم دارند...

انسان‌ها، آدمهایی هستند که تغییر کردن را پذیرفته‌اند....


نیازنیست انسان بزرگی باشیم،انسان بودن خود
 نهایتِ بزرگی است...
سخن روز:

اگرقرارباشدخوبی ما،وابسته به رفتاردیگران باشد..
این دیگرخوبی نیست؛بلکه معامله است...

می شودپروانه بودوبه هرگلی نشست..
امابهتراست مهربان بود
وبه هردلی نشست..!!

متن عاشقانه


♔ماندن به پای تو فایده نداشت...
    ✋  رفتم...✋
♔دیدی چه خوب ترک کردنت را بلدم...‍؟؟؟
♔خواستم دوستت داشته باشم اما نفهمیدی...
      ??تماشا می کنم...
♔میخواهم ببینم انهایی که دورت را شلوغ کردند مثل من پشتت هستن؟؟
♔تو را انقدر که من می خواستم می خواهند؟؟؟
♔ولی به همان شلوغی دورت قسم...
    ??پشتت خالیست...??
 ☜به حرفایم خواهی رسید...☞
♔اما دیگر قصه من و تو تمام شد...
??حال یک زندگی جدید ساخته ام... ??
??یک زندگی بدون تو....??

متن ادبی2

مردم اینجا چقدر مهربانند ;

دیدند کفش ندارم برایم پاپوش دوختند , دیدند سرما میخورم سرم کلاه گذاشتند و چون برایم تنگ بود کلاه گشادتری و دیدند هوا گرم شد , پس کلاهم را برداشتند و چون دیدند لباسم کهنه و پاره است به من وصله چسباندند و چون از رفتارم فهمیدند که سواد ندارم محبت کردند و حسابم را رسیدند . خواستم در این مهربانکده خانه بسازم ، نانم را آجر کردند گفتند کلبه بساز . . . . .
روزگار جالبیست،مرغمان تخم نمی گذارد ولی هر روز گاومان می زاید!

 ( زنده یاد حسین پناهی).

متن ادبی1

مینویسم سرشار از عشق
برای تویی که همیشه
تنها مخاطب خاص دلنوشته های منی
برای تویی که بدانی و بخوانی
دوست داشتن در من
         <بی انتهاست>

برادر


دوتا داداش  مشروب می خوردن
داداش بزرگتره میزنه پشت داداش کوچیکه میگه اگه یه روز یه نفر بامن دعوا کنه چى کارش میکنى
داداش کوچیکه میگه تیکه تیکه میکنم میزنن به سلامتى هم بار دوم باز داداش بزرگه میزنه پشت داداش کوچیکه میگه اگه یه روز یه نفر جلوى ناموستو بگیره چیکارش میکنى داداش کو چیکه میگه زنده زنده چالش میکنم باز میزنن به سلامتى هم
بار سوم دیگه نمیزنه پشت داداش کوچیکه میگه اگه یه روز بامن درگیر بشى چى ,
داداش کوچیکه چند دقیقه ساکت میشه هیچ کارى نمیکنم میزارم حسابى کتکم بزنى
داداش بزرگه میپرسه چرا
داداش کوچیکه میگه آخه اون دوبارى که زدى پشتم فهمیدم که تو پشتم هستى ولى بار سوم که نزدى فهمیدم بدون تو هیچى نیستم !!!

سلامتى هرچه داداشه که تواین دنیاست

و سلامتی دوستانی ک حکم  داداش  رو دارن برای ما

از انگشتان دست بیاموزیم


کاش از انگشتهای دستمان یاد میگرفتیم
یکی کوچک,یکی بزرگ
یکی بلند و یکی کوتاه
یکی قوی تر و یکی ضعیف تر
اما هیچکدام دیگری را مسخره نمیکند
هیچکدام دیگری را له نمیکند
و هیچکدام برای دیگری تعظیم نمیکند
آنها کنار هم یک دست میشوند و کار میکنند
چرا ما انسانها اگر از کسی بالاتر بودیم,لهش میکنیم و اگر از کسی پایینتر بودیم او را میپرستیم
شاید بخاطر همینکه یادمان باشد,نه کسی بنده ماست,نه کسی خدای ما,خداوند انگشتهای ما را اینگونه آفرید
آری,باید باهم باشیم و کنار هم
آنگاه لذت یک دست بودن را میفهمیم